مدح حضرت زینب سلام الله علیها
با حـدیـث عـشـق غـوغـا می کـنـم عـشـق را بـاعـشـق مـعـنا می کنم صحبت ازعشق است ونام زینب است عـشـق مـعـنـای تـمــام زینب است کیست زینب جــز خــدای عـاشقی صـاحب صـوت رسـای عـاشـقــی عـشـق بــا زیـنب تـجــلّـی یــافـتــه تــار و پــود عـشـق را او بـافــتــه عشق او اوج مـقـامات است و بس عشق بی زینب خرافات است و بس سازمان عـشق را او رهـبـر است بعد زهـرا او به عـالـم مــادر است زن ولی مـردآفـریـن است و دلـیـر مــردهــا در دام نــطـق او اســیــر او خـودش را شهره در آفــاق کرد کــودتــا در کـشــور عـشـاق کـرد فـاتـح کــوه بـلـنـد عـصـمـت اسـت نیش بیـداری ز خـواب غفلت است عــالــم هر عـلــم بی تـعـلیم اوست زاده ی شیر و جــدا از بیـم اوست زن ولی با غـرّشی طـوفـانی است صاحب فـنّ خـطـابـه خـوانی است تـاجـر سـرمـایــه دار عشق اوست با کــلامـش ذوافـقـار عشق اوست پـنــج تـن در او تــجــلّا مـی کـنــد نطق حـیــدر خوب اجــرا می کـند نـیـست تـنـهـا دخـت والای عــلـی او بـــود امّ ابـــیـــهـــای عــــلـــی نان حیدر، شیر کوثر خورده است کربلا را او به مـقصد بــرده است کاخ ظلمت را به خـاکـسـتـر نشاند او بـه دامــانـش رقـیّــه پــرورانــد قـــاتــل آل امـــیّــه زیــنــب اســت عـشـق آمــوز رقـیّــه زیـنـب است مـا رأیـت الاّ جـمـیــلا ورد اوست حضرت ام البنین شــاگــرد اوست رتبه اش بـالاتــر از مـقـیــاس بود خــادم او حــضـرت عـبــاس بــود عین و شین و قـاف یعـنی دلـبـری سـیــرت زهـرا و صوت حـیــدری او لـیـاقـت داشت پـیـغـمـبــر شـود مـثــل مــادر ســورۀ کــوثــر شود در عـبـادت سیـنـه ها دارد یـقـیــن او بـود مـانــنــد زیــن الـعــابـدیـن در تــمــام عــمــر حــتّــی در بــلا یک نـمــاز شب نـشـد از او قـضـا او ولایت را حسن خو طینت است زینب است و زینت هر زینت است او شجـاعت را حسیـنی وار داشت بر تــولّای عــلــی اصـرار داشت یک یـک پـیـغـمـبـران مـدیــون او شــد نــبــوّت هـم گــروه خــون او رمــز جــاویــد دوام کــربــلاسـت بـعـد عـاشــورا سـفـیـر نـیـنـواست تـا قـیــامـت جـلــوۀ تــابــنــده شــد مکـر دشمـن پـیـش او بـازنــده شـد گـرچـه زیـنب هست نـامـی دلـربـا نــام زیـنب با حـسـیـن دارد صـفـا صبـر بـا یــادش صبـوری می کند از هراس و غـصّـه دوری می کند |